(این خاطره رو بابام تعریف میکرد)
بابام میگفت قبلنا یکی از دوستاش موتور داشته نشسته بوده رو صندلی کناره خیابون موتورشم اونجا پارک کرده بوده که سوییچم روش بوده حالا یه نفر داشته از اونجا رد میشده که مکالمه شون:
یارو: اقا موتورتو میدزدنا
دوست بابام: نه بابا چجوری میخان بدزدن خودم اینجا نشستم مواضبم
یارو: ببین اقا اول میان اینجوری میشینن رو موتور (نشسته رو موتور) بعد سوییچو میچرخونن (سوییچو چرخونده) بعد میذزدنش (دزدیدتش) !!
خیلیم شیک و مجلسی ^_^